نويسندگان
لینک دوستان

حالــــم خوب است

امــــا...

دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده

که می توانستم از تــــه دل بخــــندم
 

[ یک شنبه 2 مهر 1391 ] [ 10:24 ] [ مهران مافی ]

  چـه رســم تلخــی سـت
تــــو ، بــی خـــبـر از مــن
و
تمـــام مـن ، درگـــیر تــو

[ یک شنبه 2 مهر 1391 ] [ 10:23 ] [ مهران مافی ]

  بیخیال حرفهایی که تو دلم جامونده

بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلهای سنگیه

واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه!!!

[ یک شنبه 2 مهر 1391 ] [ 10:20 ] [ مهران مافی ]

  اولین روز بارانی را به خاطر داری؟


غافلگیر شدیم


چتر نداشتیم


خندیدیم...


دویدیم...


و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.



دومین روز بارانی چطور؟


پیش‌بینی‌اش را کرده بودی


چتر آورده بودی


من غافلگیر شدم


سعی می‌کردی من خیس نشوم


و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود



سومین روز چطور؟


گفتی سرت درد میکند


حوصله نداشتی سرما بخوری


چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی


و شانه راست من کاملا خیس شد...



و چند روز پیش را چطور؟


به خاطر داری؟


که با یک چتر اضافه آمدی


و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم



فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم !!!


تنها برو!

[ یک شنبه 2 مهر 1391 ] [ 10:19 ] [ مهران مافی ]

  راهی است میان ما 

نه تو می آیی ! 

نه من می توانم بروم . 

این جاده برای نرسیدن بود ...

[ یک شنبه 2 مهر 1391 ] [ 10:18 ] [ مهران مافی ]

 سلام

امروز اول پاییز هست

پاییز رو خیلی دوست دارم . نمیدونم چرا ولی دوستش دارم دیگه

امروز به خاطر اینکه اول پاییز هست و روز اول مدرسه ها سعی میکنم پست های شادتر بذارم

اینجا جا داره از آقا محسن ، علی آقا و آرتان جان و همچنین زهره خانوم هم به خاطر نظراتی که میدن تشکر کنم :دی

-------

-------

  از پاییز است، اندکی از مهر پیداست

حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست



امیدوارم با آمدن پاییز هر یک برگ که میافته یک دونه از غمهای دلت کم بشه

و دیگه هیچوقت ناراحت نباشی . . .

مهرتون قشنگ ٬ پاییزتون مبارک . . .

 

[ شنبه 1 مهر 1391 ] [ 12:4 ] [ مهران مافی ]

 

[ شنبه 1 مهر 1391 ] [ 12:2 ] [ مهران مافی ]

  عاقبت عشقی مرا آتش کشید
روز وشبهای مرا در هم درید
تاری از مستی وعاشق پیشگی
عاقبت عشقی به دور من تنید

من چو آهو بچه ای حیران بُدَم
چون غزالی مست وسرگردان بُدَم
چون کبوتر صبح بر بامی بُدَم
شب به بامِ دیگری سر می زدم
عاقبت عشقی مرا در بر کشید
روزهای بی کَسی ام پر کشید
یک نفر از دور دستِ زندگی
عاقبت به خانه ی دل سر کشید

[ شنبه 1 مهر 1391 ] [ 12:1 ] [ مهران مافی ]
صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 53 صفحه بعد
درباره وبلاگ

تقديم به او كه نبود ولي حس بودنش بر من شوق زيستن داد .
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 101
بازدید دیروز : 81
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 605
بازدید کل : 23559
تعداد مطالب : 420
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1