عاقبت عشقی مرا آتش کشید
روز وشبهای مرا در هم درید
تاری از مستی وعاشق پیشگی
عاقبت عشقی به دور من تنید
من چو آهو بچه ای حیران بُدَم
چون غزالی مست وسرگردان بُدَم
چون کبوتر صبح بر بامی بُدَم
شب به بامِ دیگری سر می زدم
عاقبت عشقی مرا در بر کشید
روزهای بی کَسی ام پر کشید
یک نفر از دور دستِ زندگی
عاقبت به خانه ی دل سر کشید
نظرات شما عزیزان: